شمالی موزیک دانلود آهنگ جدید شمالی

www.shomalimusic.com Archives - صفحه 28 از 53 - شمالی موزیک

کانال تلگرام ما ما را از طریق کانال دنبال کنید.
شرکت شمالی موزیک بروز ترین مرجع موسیقی شمالی
یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
 

 

برترین آهنگ ها از نظر شمالی موزیک

  • 1
    آهنگ رمیکس 1400 با صدای سعید بهروزی
  • 2
    آهنگ گل ناز با صدای شهرام شایان
  • 3
    آهنگ کاسه گدایی رامین مهری
  • 4
    آهنگ تازه عروس با صدای ولی قاسمی
  • 5
    آهنگ جان مار با صدای شهرام ملک
  • 6
    آهنگ دیل عشق با صدای معین خداوردی
  • 7
    آهنگ الو سلام با صدای رضا غلامی
  • 8
    آهنگ محبوب باصدای بهزاد صفایی
  • 9
    آهنگ سید خانم جان با صدای مصطفی ملک
  • 10
    آهنگ فاصله با صدای مجید حسین پور

وضعیت : متوقف

آهنگ رمیکس 1400 با صدای سعید بهروزی

استودیو زنبورک با مدیریت شهرام ملک

استودیو زنبورک با مدیریت شهرام ملک

آهنگ جدید طیبه جان با صدای پرویز سیاهدشتی

دسته بندی : پرویز سیاهدشتی تاریخ : چهارشنبه 2 آگوست 2017

دانلود آهنگ مازندرانی طیبه جان با صدای پرویز سیاهدشتی دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ جدید مازرندرانی با خوانندگی زیبای پرویز سیاهدشتی به نام طیبه جان

Download New Song By parviz sayyadashti Called teyebe jan

پخش از : سایت بزرگ شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

 دانلود آهنگ طيبه جان باصداي پرويز سيادشتي و همراهي شعبان نيکخو

دانلود متن شعر آهنگ طیبه جان از پرویز سیاهدشتی

ته گني گل من گمبه يار خجيره
ته گني دل گمبه دلدار خجيره
بيم بيته شو که نور زنده ستاره
آسمون منه بهار خجيره

هاي برو هاي نشو کوکو بواشم
توسه چشمه سر اوو بواشم

ته گني ريز ريز خونش خجيره
من گمبه ابر برمه چش خجيره
ته گني من بوارم يا نوارم
من گمبه هرچي دارمي خش خجيره

ته گني تنگ نماشون خجيره
من گمبه دل که وونه خون خجيره
نه گني اسري وار من گمبه دريا
من گمبه ابر سرگردون خجيره

هاي برو هاي نشو ريگ چشمه اوو
دل درد ره گني نصف دل شو

دماوند ته تن ترمه وومبه
ته سنگ سر چش سرمه وومبه
صدا ره سر هاده دشت ره بسوزن
ته بشکسه دوتاره برمه وومبه

هاي برو هاي نشو کوکو بواشم
توسه چشمه سر اوو بواشم

23,726 views مشاهده

آهنگ جدید رادوار با صدای رضا سعیدی

دسته بندی : آهنگ گیلکی ، رضا سعیدی تاریخ : چهارشنبه 2 آگوست 2017

دانلود آهنگ گیلکی رادوار با صدای رضا سعیدی دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ جدید گیلکی با خوانندگی زیبای رضا سعیدی به نام رادوار

Download New Song By Reza Saeedi Called Radavar

پخش از : سایت بزرگ شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

آهنگ آهو آهو لار با صدای نورالله علیزاده

دسته بندی : نورالله علیزاده تاریخ : سه‌شنبه 1 آگوست 2017

دانلود آهنگ مازندرانی آهو آهو لار با صدای نورالله علیزاده  دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ سنتی مازندرانی با خوانندگی زیبای نورالله علیزاده به نام آهو آهو لار

Download New Song By noorollah alizadeh Called AHU AHU LAR

پخش از : سایت بزرگ  شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

 

14,695 views مشاهده

آهنگ جدید جان مار با صدای میلاد افضلی

دسته بندی : میلاد افضلی تاریخ : سه‌شنبه 1 آگوست 2017

دانلود آهنگ مازندرانی جان مار با صدای میلاد افضلی دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ محلی مازندرانی با خوانندگی زیبای میلاد افضلی به نام  جان مار

Download New Song By Milad afzali Called jan mar

پخش از : سایت بزرگ شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

16,534 views مشاهده

آهنگ سلام بگفتم با صدای دانیال

دسته بندی : آهنگ گیلکی ، دانیال تاریخ : سه‌شنبه 1 آگوست 2017

دانلود آهنگ گیلکی سلام بگفتم با صدای دانیال دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ گیلکی با خواندنگی زیبای دانیال به نام سلام بگفتم

Download New Song By Danial Called Salam Bogoftam

پخش از : سایت بزرگ شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

سلام بوگوفتم تره جواب ندايي مره

ترجمه : سلام گفتم بهت جوابم رو ندادي

شايد فدايي ديله باز اي نفر ديگره

ترجمه: شايد دلتو دادي به يه نفر ديگه

تي ناز مره بايه ايپچه مره ناز بوکن

ترجمه: نازکردنتو خيلي دوس دارم فقط واسه من ناز کن , يکم برام ناز بکن

تي او ديله کوري اي ميز گره بازه کُن

ترجمه: اون دلتو دختر يکم باز کن , منو تو دلت راه بده

مرا لوچان نزن ميرم تي لوچان ره

ترجمه: منو چپ چب نگاه نکن ميميرم واسه اون چپ چپ نگاه کردنات

ديله قوربان کنم تي او سر و جان ره

ترجمه : دلمو قربوني سرو جونت ميکنم

آرام آرام آيم شيمي خانه دورو بر چيچيني مانسان زنم تره بال و پر

ترجمه :آروم آروم ميام طرفاي خونتون مثل چيچيني( اسم نوعي پرنده بومي گيلان) برات پرو بال ميزنم

مي ديل تي وستي کُر ديوانه بوسته مي اشک شادي افسانه بوسته

ترجمه: دل من واسه تو ديوونه شده اشک شاديم افسانه شده

کنايه از اينکه آرزومه من رو تو دلت راه بدي و اشک شوق بريزم

تي ناز مره بايه ايپچه مره ناز بوکن

ترجمه: نازکردنتو خيلي دوس دارم فقط واسه من ناز کن , يکم برام ناز بکن

تي او ديله کوري اي ميز گره بازه کُن

ترجمه: اون دلتو دختر يکم باز کن , منو تو دلت راه بده

دانلود آهنگ سلام بگفتم از سایت بزرگ شمالی موزیک

8,166 views مشاهده

آهنگ جدید قشنگ یار با صدای فرشید حسینی

دسته بندی : فرشید حسینی تاریخ : سه‌شنبه 1 آگوست 2017

دانلود آهنگ مازندرانی قشنگ یار با صدای فرشید حسینی دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ جدید مازندرانی با خوانندگی زیبای فرشید حسینی به نام قشنگ یار

Download New Song By Farshid hosseini Called ghashang yar

پخش از : سایت شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دنلود آهنگهای شمالی

آهنگ جدید شبگرد شبها با صدای امید نیکزاد

دسته بندی : امید نیکزاد تاریخ : سه‌شنبه 1 آگوست 2017

دانلود آهنگ مازندرانی شبگرد شبها با صدای امید نیکزاد دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ جدید مازندرانی با خوانندگی زیبای امید نیکزاد به نام شبگرد شبها

Download New Song By Omid nikzad Called shabgarde kocheha

پخش از : سایت شمالی موزیک/ بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

دانلود آهنگ کرمانجی له یاره گلناره با صدای محسن میرزا زاده و یلدا عباسی دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ کرمانجی غمگین با خوانندگی زیبای محسن میرزاده و یلدا عباسی به نام گلناره

Download New Song By Mohsen Mirzazadeh & ealda abbasi  Called Golnar_LeYare

پخش از : سایت شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

 

 سایت بزرگ شمالی موزیک لێ یارێ یک آهنگ کرمانجی بسیار غمگین است که در پی اسارت دختران ایل کُرمانج باچیانلوی (باچوانلو، باشقانلویا باشکانلو) قوچان در سحرگاه ۱۳ رمضان ۱۳۲۳ قمری مطابق با ۲۰ آبان ۱۲۸۴ شمسی و از دل یک جوان کُرد کُرمانج به نام بهمن در اسارت نامزدش گلنار برآمده است.

پیشینه و فلسفه شکل گیری لئ یاری (Lê Yarê) به یک قتل و غارت و اسارت بزرگ تاریخی که بر سر کرمانج های ایل باچوانلوی قوچان که یکی از ایلات مهم ایل بزرگ زعفرانلوی قوچان است رخ داد، برمی گردد. این اتفاق سحرگاه ۱۳ رمضان ۱۳۲۳ قمری مطابق با ۲۰ آبان ۱۲۸۴ شمسی و ۱۱ نوامبر ۱۹۰۵ میلادی توسط گروهی از ترکمانان غارتگر مسلح که بر اثر کینه دیرینه ی خوانین ایل شادلو با ایل زعفرانلوی قوچان به این امر تشویق و راهنمایی می شوند، شبانه بر سر چادرهای ایل کرمانج باچوانلو (باشکانلو یا باشقانلو) قوچان در مکانی در حوالی جنگاه شیروان ریخته و با کشتن مردان و آتش زدن چادرها حدود ۶۳ نفر زن و دختر از آنها اسیر کرده و به اسارت می برند. این حادثه آنچنان وحشتناک و غم انگیز بود که در سرتاسر کشور و حتی در بسیاری از روزنامه های خارج از کشور انتشار یافت.

بعد ها چند نفر معدود از اسرا خریده و آزاد گردیدند، اما بسیاری از آنان در اسارت به ازدواج جوانان ترکمن در آمدند و همانجا ماندند و فقط خداوند دانای نهان می داند که این گونه زندگی چه بر سر آنها آورد و چه روزگار مشقت بار و رنج آوری را تحمل نمودند.

گفته ها و روایات بسیار غم انگیزی در رابطه با این اسرا در طول زندگیشان در اسارت نقل شده است که شنیدن آنها دل هر شنونده ای را به درد می آورد.

آهنگ لێ یارێ (Lê Yarê)” که امروز به عنوان برگی تاریخی بر ادبیات کرمانجی خراسان خودنمایی می کند و جایی برای خود باز کرده است و از آن زمان تاکنون در مجالس و محافل وسیله ی بخشی ها کرد خوانده می شود و مردم را غرق در تاثر و ماتم می سازد، از سینه ی پر داغ یک جوان کرمانج برخاسته که معشوق و نامزد عزیزش را در این شبیخون به اسارت برده و در بازارهای بخارا و خیوه فروخته اند.

بهمن آن جوان عاشق پیشه کرمانج که چوپانی یکی از گله های گوسفندان باچیانلوی قوچان را بر عهده داشت

روز دوم بعد از ماجرا بود که این خبر شوم و از همه بدتر اسارت گلنار در کوهستان شمالی جنگاه به بهمن رسید. او نمی توانست باور کند. او نمی توانست گلنارش را در اسارت دشمن ببیند. بهمن گله ی گوسفندان را در کوهستان رها کرد و به محل چادرها برگشت. اما غیر از تلی خاکستر چیزی بر جا ندید. همه چیز بر باد رفته بود. همه چیز به غارت و چپاول دزدان و عمال استبداد رفته بود. گلنار او با دست و کتف بسته فرسنگ ها از او دور شده بود و او در حایکه می گریست و گریبان می درید و نفرین می فرستاد، از تیغه کوه بالا رفت تا افق دور دست را بنگرد شاید که در انتهای افق آنجا که آسمان به زمین رسیده بود گلنار خود را مشاهده کند. اما افسوس که افق نیز با او سر ناسازگاری داشت و از نشان دادن گلنار مضایقه می نمود.

سپس خسته و کوفته بر روی تخته سنگی نشست و در حالیکه نی هفت بند خویش را از کمربند می گشود بر این فاجعه نفرین فرستاد و آنگاه لبهای لرزانش را با نی آشنا کرد و آهنگ جدایی که بعدا در میان کرمانج های خراسان به لێ یارێمعروف شد، و از اعماق قلب  خونینش بر خاست بر نی بی زبان دمید و آنرا به فریاد در آورد. گویی از نی هفت بند آن رفیق دیرینش می خواست این بار نیز به فریادش رسیده، ناله ی جگرسوز او را از فرسنگ ها دور و دراز کوهستانی در آن سوی افق بیکران در آنجا که جلگه خرتوت بجنورد به ترکمن صحرا متصل می گردد به گوش گلنار عزیزش برساند. انگشتان بهمن با استادی تمام بر روی سوراخهای نی هفت بند می لغزید و همراه با فریاد و فغان نی، قطرات اشک بر رخسار مردانه بهمن روانه می شد.

بهمن لحظه ای بعد نی را روی زانو گذاشت و به نسیم شبانگاهی التماس نمود که پیام او را به عزیز از دست رفته اش در دیار رنج و غربت برساند و آنگاه دست بر بناگوش نهاد و برخروشید و آهنگ لێ یارێ (Lê Yarê) را این چنین در فغان کوهستان سرداد.

له یاره با صدای یلدا عباسی و محسن میرزاده

گلنار

از کو ایرو پر غمگینم له یاره له یاره گلناره

چاو له بینان دگرینم له یاره له یاره هواله

نیشان ژه ته از ناوینم گلناره

نیشان ژه ته از ناوینم گلناره

من که امروز خیلی غمگینم ای یار من گلنار من

چشم به چادرها می دوزم ای یار من دوست من

نشانی از تو نمی بینم گلنار من

نشانی از تو نمی بینم گلنار من

درد دل من کاریه له یاره له یاره گلناره

قصان جان من خاریه له یاره له یاره هواله

دیدار مایه قیامته گلناره

دیدار مایه قیامته گلناره

درد دل من کاریه ای یار من گلنار من

غصه ها جانم رو خورده ای یار من دوست من

دیدار مانده به قیامت گلنار من

دیدار مانده به قیامت گلنار من

جایلان کشتن ژنان برن له یاره له یاره گلناره

گلنار من هیسیر کرن له یاره له یاره هواله

وان فریتن له کوچه و بازاره

وان فریتن له کوچه و بازاره

جوانان رو کشتن زنان رو بردن ای یار من گلنار من

گلنار منو اسیر کردن ای یار من دوست من

اونا رو تو کوچه و بازار فروختن

اونا رو تو کوچه و بازار فروختن

از کو ایرو پر غمگینم له یاره له یاره گلناره

چاو له بینان دگرینم له یاره له یاره هواله

نیشان ژه ته از ناوینم گلناره

نیشان ژه ته از ناوینم گلناره

من که امروز خیلی غمگینم ای یار من گلنار من

چشم به چادرها می دوزم ای یار من دوست من

نشانی از تو نمی بینم گلنار من

نشانی از تو نمی بینم گلنار من

58,383 views مشاهده

آهنگ جدید هاجر طلا با صدای یاسر غریب

دسته بندی : یاسر غریب تاریخ : دوشنبه 31 جولای 2017

دانلود آهنگ مازندرانی هاجر طلا با صدای یاسر غریب دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ جدید مازندرانی با خواندنگی زیبای یاسر غریب به نام هاجر طلا

Download New Song By yaser gharib Called hajar tala

پخش از : سایت شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

26,831 views مشاهده

دانلود آهنگ مازندرانی لیلا با صدای ارزمون شکارچیان دانلود آهنگ با لینک مستقیم

 دانلود آهنگ قدیمی مازندرانی با خوانندگی زیبای ارزمون شکارچیان به نام لیلا

Download New Song By arzmon Shekarchian Called lela

پخش از : سایت شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

15,955 views مشاهده

آهنگ جدید دل درد با صدای گت اقا حسینی

دسته بندی : گت آقا حسینی تاریخ : دوشنبه 31 جولای 2017

دانلود آهنگ مازندرانی دل درد با صدای گت آقا حسینی دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ جدید مازندرانی با خواندنگی زیبای گت آقا حسینی به نام دل درد

Download New Song By gat agha hoseyni Called del dard

پخش از : سایت شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دنلود آهنگهای شمالی

آلبوم صوتی طالب و زهره با صدای حسین علمباز

دسته بندی : حسین علمباز تاریخ : دوشنبه 31 جولای 2017

 آلبوم  صوتی طالب و زهره با صدای حسین علمباز دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ مازندرانی طالب و زهره  با صدای حسین علمباز

Download New Album By Hossein Alambaz Called Taleb O Zohre

توضیح : دوستان عزیز توجه داشته باشید که این آلبوم به صورت داستانی است و بدون دانلود کردن حتی یکی از تراک ها متوجه داستان نخواهید شد و حتما باید تمامی آهنگها را دانلود کرده و به ترتیب گوش دهید.

دانلود آلبوم طالب و زهره به ترتيب شماره در جدول زير

دانلود آلبوم صوتی طالب و زهره با صدای حسین علمباز بصورت zip

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۴۸٫۹۴ MB DOWNLOAD

دانلود آلبوم صوتی طالب و زهره  با صدای حسین علمباز بصورت جدا جدا 

۱ – قسمت اول صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۵٫۹۳ MB DOWNLOAD

۲ – قسمت دوم صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۶٫۲۷ MB DOWNLOAD

۳ – قسمت سوم صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۴٫۸۹ MB DOWNLOAD

 ۴ – قسمت چهارم صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۴٫۶۰ MB DOWNLOAD

 ۵ – قسمت پنجم صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۴٫۱۷ MB DOWNLOAD

 ۶ – قسمت ششم صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۴٫۸۶ MB DOWNLOAD

 ۷ –قسمت هفتم صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۴٫۳۷ MB DOWNLOAD

 ۸ – قسمت هشتم صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۶٫۱۶ MB DOWNLOAD

 ۹ –قسمت نهم صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۵٫۴۰ MB DOWNLOAD

 ۱۰ – قسمت پایانی صوتی طالب و زهره با خوانندگی حسین علمباز کیفیت ۱۲۸

خواننده حجم دانلود
حسین علمباز
۴٫۶۴ MB DOWNLOAD

 

سایت بزرگ شمالی موزیک داستان طالب و زهره ( طالبا ) داستان عشق او به دختري به نام زهره است كه از كودكي در مدرسه همدرس او بود اما شهرت و ثروت خانواده طالب نتوانست خاندان معشوق را راضي به ازدواج آنان كند. در ادامه با اين داستان عاشقانه در فرهنگ بومي مازندران آشنا مي شويد همچنين مي توانيد آلبوم صوتي اين داستان را از سايت بزرگ شمالی موزیک دانلود نماييد.

منظومه بسيار زيبا و معروف مازندراني طالب و زهره

افسانه ها ، داستانها و منظومه هايي که از گذشتگان به ما رسيده بخشي از زيبايي هاي هر منطقه است که طي شعر و يا نثري نسل به نسل و تا به امروز توسط قديمي ترها روايت مي شود.روستاييان مازندراني،در شب نشيني هاي سنتي يا هنگام كار برروي شاليزارها،گاه مثنوي هايي را زمزمه مي كنند كه برلوح دلشان حك شده است. يکي از قديمي ترين منظومه هاي مازندران مثنوي محلي طالبا ميباشد.

محمد آملي متخلص به «طالب» مشهور به ملك الشعرا طالب آملي، از شاعران و گويندگان بنام قرن يازدهم هجري و از اركان اربعه شعر سبك هندي است. طالب در سال ۹۹۴ هجري در آمل متولد شد و در سال ۱۰۶۳ هجري در هند وفات يافت. مقبره او در شهر فتح پور سيكري در شمال هند، در جوار مقبره دوست بزرگوارش اعتمادالدوله تهراني، صدراعظم مشهور هند قرار دارد.

مثنوي طالب و زهره (طالبا) داستان عشق او به دختري به نام زهره است كه از كودكي در مدرسه همدرس او بود اما ثروت و شهرت خانواده طالب نتوانست خاندان معشوق را راضي به ازدواج آنان كند. در اين بين بي مهري هاي نامادري طالب و نامادري زهره نيز در جدايي آنان بي تاثير نبود.

متن کامل داستان طالب و زهره :

افسانه ها ، داستانها و منظومه هایی که از گذشتگان به ما رسیده ؛ بخشی از زیبایی های هرمنطقه است که طی شعر و یا نثری نسل به نسل و تا به امروز توسط قدیمی ترها روایت می شود.روستاييان مازندراني، در شب نشيني هاي سنتي يا هنگام كار برروي شاليزارها، گاه مثنوي هايي را زمزمه مي كنند كه برلوح دلشان حك شده است. یکی از قدیمی ترین منظومه های مازندران مثنوي محلي طالبا ، میباشد. محمد آملي متخلص به «طالب» مشهور به ملك الشعرا طالب آملي، از شاعران و گويندگان بنام قرن يازدهم هجري و از اركان اربعه شعر سبك هندي است. طالب در سال ۹۹۴ هجري در آمل متولد شد و در سال ۱۰۳۶ هجري در هند وفات يافت. مقبره او در شهر فتح پور سيكري در شمال هند، در جوار مقبره دوست بزرگوارش اعتمادالدوله تهراني، صدراعظم مشهور هند قرار دارد. طالب در هند به اوج قله شعر رسيد و به مقام ملك الشعرايي دربار دست يافت و در ۴۲ سالگي در اوج شرف و اعتبار درگذشت. داستان عشق طالب آملي و مهاجرتش به هند، عرصه زمان را درنورديده و به يكي از داستانهاي ماندگار در پهنه فرهنگ مازندران تبديل شده است. مثنوي طالب و زهره (طالبا)، داستان عشق او به دختري به نام زهره است كه از كودكي در مدرسه همدرس او بود. اما ثروت و شهرت خانواده طالب نتوانست خاندان معشوق را راضي به ازدواج آنان كند. در این بین بی مهری های نامادری طالب و نامادری زهره نیز بی تاثیر نبود.

شرح کامل داستان :

در سال ۹۹۱ هجری قمری ، عبدالله نامی در شهر آمل زندگی می کرد که تنها یک فرزند پسر داشت بنام محمد . از همان اوان کودکی علاوه بر تندرستی و سلامت ،  نشانه های فراست و ذکاوت در محمد به چشم می آمد.

هنوز محمد کودک بود که مادرش از دنیا رفت و پدر محمد ازدواج مجدد کرد ، محمد که به سن مکتب رفتن رسید پدر او را به مکتب فرستاد تا در محضر ملا ، که کربلایی قربان نامی بود تلمذ کند . این ملا میرزا دامنه علومش وسیع بود و از شعر و حکمت گرفته تا هندسه و سیاق و عروض را درس می داد . از آنجائیکه محمد بچه تیزهوشی بود و درس ملا را خوب و زود به گوش می گرفت ، لذا از همان سنین ، معروف شد به ملا طالبا (در لفظ عامه به معنی طالب درس ملا).

این ملا میرزا یا همان کربلایی قربان شغل دیگری هم داشت ، قاری قرآن بود و چنانچه محتضری داشتند ملا میرزا بر بالین محتضر و چنانچه میتی در کار بود باز ملا در مراسم تازه متوفی ، بر اساس سنت دیرین ، قرآن تلاوت می کرد و ناچیز و مختصری هم وجوهی می گرفت ، لذا هر وقت مراسمی بود ملا مکتب را به فراش می سپرد و می رفت.

در همان مکتب خانه ، دختری بود بنام زهره ، که پدری چلاوی ( نام مکانی است در نزدیکی آمل ) و مادری آملی داشت و در آمل زندگی میکردند و به روایتی نشانی خانه زهره حوالـی همین پائیـن بازار کنـونـی آمـل بود ، الـقصه ، ملا که می رفت ، زهـره می آمد و کنار محمد می نشست ( عنایت داشته باشید که اگر چه دختر و پسر با هم در مکتب درس می خواندند ولی حق نداشتند کنار هم بنشینند ).

بین طالب ( اجازه بدهید از اینجای داستان محمد را طالب بنامم ، چرا که به همین نام شهره است ) و زهره حسن خلقی بود و مهر و عطوفتی خاص ، و از آنجا که سن ازدواج و عاشقی در قدیم خیلی پائین بود ، به گونه ای شفاف تر باید گویم که ، طالب و زهره عاشق و معشوق هم بودند و بعد از گذشت مدتی این حس قوت گرفت و این دو شروع به نامه نگاری و کتابت و التفات نوشتاری کردند به هم .

بین منزل طالب و زهره ، مسافت کمی بود ، به همین جهت طالب هر بعد از ظهر می آمد کنار خانه زهره و زهره هم به بهانه های مختلف ، مثلا بافتنی بدست می آمد روی ایوان و می نشست و این دو دلداده یک دل سیر همدیگر را تماشا و سیاحت می کردند.

آتش عشق هر روز بیش از پیش شعله ور می شد و رفته رفته حکایت عاشقی این دو می رفت که نقل محافل گردد ، یک روز طالب به دیدن زهره آمد و با دیدن زهره ، دست در جیب کرد و گردنبند طلایی بیرون آورد و به زهره گفت ، آرام جانم ، قرارم ، این گردنبند متعلق به مادرم بود ، این را می دهم به تو تا نماد عشقم باشد و تو بدانی که من به این شکل و با سپردن ارزشمندترین یادگار مادرم به تو وفاداری و محبتم را ابراز میکنم ، زهره هم به طالب گفت : عزیزترینم ، امروز آتش عشق ما شعله ور است و هر دو در این آتش می سوزیم ولی داستان ما و عشقمان را مردم می دانند ، باید پیش از اینکه نقل محافل گردیم کاری کنیم ، طالب هم به زهره گفت : غم مخور که من در پی راه چاره هستم و به زودی با پدرم صحبت می کنم ، ولی باید همینجا و همین لحظه با هم سوگند یاد کنیم که همواره به عشقمان وفادار خواهیم بود و ایمان بیاوریم که ما برای هم هستیم و چنین شد که سوگند یاد کردند و با خیالی آسوده و قلبی مالامال از عشق به یکدیگر ، از هم جدا شدند.

طالب ، چند روز بعد به پدر مراجعه می کند و حکایت عشق سوزانش را به دختری از طایفه چلاوی ها بازگو می کند ، پدر طالب در جواب پسر می گوید : طالب جان ، آنچنان که زنبور نمی تواند یار یک پروانه باشد ، یک چلاوی هم نمی تواند با یک آملی یار شود ( ظاهرا در آن زمان اختلاف فرهنگی بین چلاوی ها و آملی ها زیاد بوده ) ، ولی طالب اصرا می کند و به پدر می گوید : حکایت عشق ما همه گیر شده و داستان ما را خیلی ها می دانند ، اگر میخواهی که پسرت رسوای خاص و عام نشود ، کسی را بفرست تا زهره را از خانواده اش برای من خواستگاری کند.

پدر وقتی اصرار پسر را دید ، نامادری طالب را صدا می کند و داستان را برایش نقل کرده و به زنش می گوید : بیا برای طالب مادری کن و زهره را خواستگاری کن ، مادر خوانده هم که قبلا برای طالب خواب دیگری دیده بود ، ضمن اشاره به اینکه چلاوی ها زن نمی دهند به آملی ها ، به پدر طالب می گوید که : من خواهرزاده خودم را برایش مناسب تر می بینم ، طالب هم در پاسخ به این پیشنهاد می گوید : من غیر از زهره دل به هیچ دختر دیگری نمی توانم بدهم ، مادر خوانده که دید طالب پافشاری می کند با خودش گفت از این ستون به آن ستون فرج است ، شاید زمان مشکل را حل کند ، برای همین رو به طالب کرد و گفت : پسرم ، طالب جان ، با دست خالی که نمی شود رفت خواستگاری دختر مردم ، تو هم که چیزی نداری ، دست کم سالی صبر کن ، دراین  فاصله ، پدرت کشاورزی میکند و تو هم به مرتع برو و مالداری ( چوپانی ) کن تا با ماحصل دست رنج یکسال شما ، ما با سری افراشته به خواستگاری برویم ، طالب با اینکه اساسا پی به منظور مادر خوانده برده بود ولی با خودش گفت پر هم بیراه نمی گوید ، خلاصه نباید با دست خالی پیش رفت ، و در نهایت قبول کرد و اینگونه شد که طالب به عشق وصال یار به همراه گله سر به بیابان و صحرا گذاشت.

روزها می گذشت و طالب با یاد زهره انرژی می گرفت و در پی گله مراتع و دشتها را زیر پا می گذاشت ، طالب از عشق جانسوزش با درخت و علف و کبوتر و…درد دل میکرد و از هجر یار ضجه میزد و ناله ها ساز می کرد و هر غروب به غروب صدای عاشقانه های طالب بود که دشت و کوه و مراتع را بی قرار می کرد.

یک روز عصر طالب احساس کرد که کمی ناخوش است ، یار غارش سبزعلی را صدا زد و گفت : من کمی ناخوشم ، باید کمی بخوابم ، تو گاوها را بدوش و از شیرشان کره بگیر تا من کمی استراحت کنم ، طالب سر بر زمین گذاشت و به خواب رفت ، در خواب ، زهره را دید که درون آب در حال غرق شدن و دست و پا زدن است و هر چه بیشتر دست و پا میزند بیشتر فرو می رود و باز زهره را دید که به همراه نامادری اش ( زهره هم نامادری داشت ) به بازار می روند تا برای عروسی پارچه های سفید و زربفت بخرند و طالب با همین خوابها تا صبح فردا سرگرم بود.

فردا صبح ، طالب با صدای پارس سگهای پاسبان گله از خواب بیدار می شود ، ولی همچنان احساس ضعف و سنگینی دارد ، سبزعلی را صدا می زند و می گوید ببین چه کسی دارد نزدیک می شود؟ غریب است یا آشنا ؟!

سبزعلی نگاهی میکند و به طالب می گوید که قلی چارویدار ( چارویدار در گویش مازندرانی به کسی می گویند که از بازاری باری را خریده یا مال خریداری شده دیگران را بر روی دوش حمل کرده و به جایی دیگر یا بازاری دیگر منتقل می کند ) است.

طالب از قلی اخبار شهر را جویا می شود و قلی هم از همه جا حرف می زند و در نهایت طالب از زهره می پرسد و قلی پاسخ می دهد که برای زهره خواستگار آمده و تا چند روز دیگر می خواهند عروسی بگیرند ، طالب از شنیدن این حرف مرد و زنده شد ، فریاد بلندی کشید و به سبزعلی گفت اسب را برایم مهیای تاخت کن که باید هر چه سریعتر به شهر برسم

طالب خبر عروسی زهره را از قلی چارویدار شنید و عنان اختیار از کف داد و به سبزعلی نهیب زد که اسب کهر را زین و یراق کند تا طالب هر چه زودتر خویش را به آمل برساند . پیش از حرکت طالب به سبزعلی گفت که از باب تشکر و امتنان به قلی ، یکدست چوقا ( نوعی تن پوش پشمین) و دو سکه اشرفی و مقداری کره و ماست و سرشیر بدهد و سپس راهی شد.

حوالی غروب ، طالب به نزدیکی های آمل رسیده بود که کمی دورتر از خویش سایه سه سوار را دید ، با دقت بیشتر و از روی نوع پوشش آنها فهمید که آنها زن هستند ، وقتی سواران و طالب به هم می رسند ، زهره با دیدن طالب روبند را به کناری می زند و طالب او را می بیند ، طالب جویا می شود که زهره و خواهرانش آنجا چه می کنند ؟ و جواب میگیرد که زهره را دارن به منزل قادر می برند تا خانواده قادر عروس خود را از نزدیک ببینند ( ظاهرا آن موقع رسم بر این بود که عروس را به خانواده داماد می بردند تا خانواده داماد عروس ، را ببینند ، نمی دانم چرا؟ ، ولی تصور کنم جهت حفظ منزلت و حرمت بزرگترهای خانواده داماد ، عروس که جوان تر و کم سن بود به آنجا می رفت که رنج سفر بر بزرگان هموار نگردد ) ، طالب به معشوق گلایه می کند و خرده می گیرد که چرا مرا که عاشق سینه چاکت هستم خبردار نکردی ؟ و هنوز عرض گلایه طالب گل نکرده بود که سوارانی دیگر از راه رسیدند ، برادر زهره بود به همراه تنی چند از مردان فامیلش که بعنوان همراه و بلد و محافظ مرکب عروس از قفا می آمدند ، طالب با دیدن آنها خود را به کناری کشیده و به آنها عرض سلام می کند ، برادر زهره که طالب را دید ، به دیگران دستور حرکت می دهد و سایرین حرکت می کنند ولی خودش همانجا می ایستد ، هنگامی که سواران چند صد متری از او و طالب دور شدند ناگهان برادر زهره با یک حرکت تبرزین کشیده و آن را به شانه طالب می کوبد و تا طالب بخواهد بگوید آخ ، اسبش را هی کرده و از آنجا دور می گردد . (چرا که برادر زهره در جریان عاشقانه های طالب و خواهرش بود).

آنها رفتند و طالب تنها شد ، زخمی و خون آلود ، احساس درد می کرد ، اما نه دردی که ناشی از زخم تبرزین باشد که درد دل بود که طالب را به فغان در می آورد ، طالب با همان حال ، در حالیکه خون از بدنش می رفت ، نم نمک به سمت شهر حرکت می کند ، در حالیکه زیر لب با خود نجوا می کرد و رجز می خواند که : زهره جان ف اگر بخاطر تو نبود ، برادر زار و نحیف تو کجا مرد میدان من بود ؟! من که در شمشیر کشیدن سهراب ثانی ام و کمان در دستم گرز کیانی است ، من که در نیزه بازی بسان فرامرزم و کمند که بیندازم کوه و در و دشت را اسیر می کنم ، کدام یکه سواری چون من توانی یافت در تمامی پلور و اشرف و آمل و ساری!!! من که اگر رگ غیرتم بجوش بیاید اسب و سوارش را به دوش میگیرم ، من اگر با تبر به کسی سوار بر اسب بزنم با ضربه ام اسب و سوارش چهار تکه می شوند ، من که در چوب زنی در مازندران بی همتایم و در تبرزین کشی چون من در نور و لاریجان نیست ، این زخمی که بر من وارد آمد زخم عشق است که اینگونه در جان من مشتعل شده و مرا اتش می زند.

طالب با همین رجز خوانی ها خود را به دشت کرسنگ می رساند ، به آنجا که رسید ناگاه هوا بارانی شد و بارانی سیل آسا گرفت ، طالب در خیال خود به خویش می گفت ، مبادا هنگام گذر از کرسنگ اسبم در گل و لای بلغزد و من اینجا زمینگیر شوم و اینگونه شود که من زهره ام را از دست بدهم؟!….در همین خیالات بود که مشاهده کرد دو سوار به او نزدیک می شوند ، وقتی سواران به هم می رسند ، طالب می بیند که دو تا از پسرهای عموی بزرگش هستند به نامهای یدالله و سعدالله ، پسر عموهای طالب برای شکار به جنگل و کوه زده بودند و تیری به یک شوکا ( نوعی آهوی ریز نقش مختص مناطق کوهستانی مازندران ) انداخته بودند ، شوکا زخم برداشت ولی فرار کرد ، آنها هم بدنبال شوکا بودند که به طالب رسیدند ، از حال طالب جویا شدند ، طالب گفت چیزی نپرسید ، فقط مقداری آب و غذا به من بدهید ، پسرعموها از خورجین خود آب و غذا دادند به طالب و با مشاهده وضع ناجور طالب او را به خانه عموی خود یعنی پدر طالب رساندند.

پدر طالب به دنبال حکیم فرستاد ، حکیم که آمد پرسید چه شده؟ پسر عموها که بیخبر بودند ، گفتند ما فکر میکنیم که طالب دنبال شکار یک گراز نر بود که گراز با شاخش به او حمله کرده و شانه طالب را مجروح کرد ، حکیم نگاهی کرد و گفت ، اینگونه نیست ، جای شاخ گراز گرد است و گوشت را له می کند ولی این گویا جای تبریزن باشد چرا که جای زخم طویل و در یک خط است و عمق برداشته ، باز پسر عموها سعی کردند حکیم را مجاب کنند که حکیم گفت : اگر به حرف من ایمان ندارید می توانید نزد یک پیشگو بروید و از او بپرسید ، در همین حال طالب که در حال ضعف بود ولی سخنان را می شنید به سختی بیان کرد که آری ، گرازی به من حمله کرده و چنین شده است ، پدر طالب رو به طالب می گوید که پسرم ، تو دلاوری هستی و کسی را یارای مقابله با تو نیست ، چه شده؟ چه کسی این کار را کرده ؟ کجایی بوده؟ آیا چلاوی بوده یا لاریجانی ؟ یا از جایی دیگر؟ فقط بگو چه کسی بود که من سوار اجیر کنم و کت بسته بگیرمش و تحویل حاکم دهم ، طالب که نمی خواست کسی بداند که برادر زهره با او چنین کرده مجددا حرفهای خودش را تکرار می کند.

چند روز بعد ، در حالیکه زهره روی ایوان خانه نشسته بود و به یاد طالب برایش لباس می بافت ، دید تعدادی آدم وارد منزلشان شدند ، از مادرخوانده می پرسد که اینها کیستند ؟ مادر خوانده می گوید خویش و قوم قادر آمدند تا رسما تو را خواستگاری کنند و قرار آخر را بگذارند ، زهره رو به مادرخوانده می گوید که مگر با یک دست چند هندوانه می توان برداشت ، من متعلق به طالبم و با آه و فغان از خانه فرار می کند و کوچه ها را طی کرده و به درب منزل طالب می رسد ، در میزند و جویای احوال طالب می شود و می فهمد که چه بر سر طالب آمده ، زهره با حال زار دوان دوان و بر سر زنان خود را به امامزاده ابراهیم می رساند و برای شفای طالب نذر می کند و از آنجا به امامزاده قاسم می رود و آنجا هم دست به دعا و نذر بر می دارد ، زهره از فرط زاری و نیایش همانجا به خواب می رود و در خواب می بیند که طالب عمر نوح گرفته و مانند رستم بر رخش نشسته.

زهره به خانه بر میگردد و مادر خوانده از او می پرسد کجا بودی ؟ زهره هم پاسخ می گوید و خوابش را هم برای مادر خوانده تعریف می کند و به او اعتراض می کند که این لقمه را تو برایم برداشتی و تو پدرم را مجاب کردی که مرا به قادر بدهد ، مادر خوانده هم می گوید این حرفها بی فایده است ، چرا که بزرگانت نشستند و تفاهم کردند و تصمیم گرفتند.

طالب ، پس از چند روز استراحت و استفاده از داروهای طبیب بهتر می شود ، یکی از این روز ها که طالب خیلی بهتر شده بود و احساس سلامت می کرد ، تور ماهیگیری گرفته و کنار رودخانه می رود و مشغول ماهیگیری می شود ، طالب یک ماهی آزاد درشت گرفته بود و خیلی خوشحال و خندان شده بود که ناگهان دید تنی چند از دختران که اتفاقا زهره هم در میان آنهاست به رودخانه نزدیک می شوند ، زهره با دیدن طالب نزد او می آید ، طالب ماهی آزادی را که گرفته بود در میان ظرفی که در دست زهره بود می گذارد ، آنها کنار هم می نشینند و مشغول گپ و گفت می شوند ( بنا به روایتی می گویند که این عاشق و معشوق چنان سرگرم گفتگو بودند که شب آمد و صبح شد و آنها نفهمیدند ) …زهره به طالب گفت سرمایه قادر چشمهای پدرم را کور کرده و پدرم جز این به چیزی دیگر نمی اندیشد ، طالب هم قول داد که یکی دو شب دیگر با مقداری طلا و تحفه نزد پدر زهره برود و زهره را خواستگاری کند.

زهره همراه با ماهی آزاد درشتی که طالب به او داده بود به خانه بر میگردد ، مادر خوانده از او سوال میکند این ماهی را از کجا آوردی ؟ زهره پاسخ میدهد که طالب برایم گرفته ، مادر خوانده می گوید : هیچ می دانی اگر پدر و برادرت بفهمند که تو دیشب بیرون از خانه بودی خونت را حلال می کنند ؟ زهره هم پاسخ می دهد : من عاشق طالبم ، بدون او نمی توانم زنده بمانم ، حال اگر قرار است مرا به طالب ندهند ، باداباد ، بگذار مرا بکشند که این مرگ در نظرم شیرینتر است ، زهره به مادرخوانده توضیح می دهد که فردا شب طالب می آید منزل ما و مرا از پدرم خواستگاری میکند.

مادرخوانده با خود چاره اندیشی میکند که چگونه باید این دو را از هم دور کنم ؟! فکری به سرش می زند و به زهره می گوید : پس این ماهی را ببر و در سرداب بگذار تا وقتی که طالب امشب می آید از همین ماهی برایش شام تهیه کنیم ، و حسابی برای زهره زبان میریزد ، زهره هم از همه جا بی خبر ، تصور میکند که مادرخوانده را بر احوال او رحم آمده است.

طالب طبق قول و وعده ای که داده بود ، به خواستگاری زهره می آید ، و با اصرار پدر زهره برای شام می ماند ، مادرخوانده زهره به دخترش می گوید تو آن ماهی را برای طالب سرخ کن من هم برایش برنج می پزم ، زهره هم که از حضور طالب در آن خانه مست و سرخوش بود به دیده منت قبول کرده و کار انجام می دهد .

مادر خوانده ، بدور از چشم زهره ، داخل غذای طالب سم می ریزد ( البته با هماهنگی پدر زهره ) و طالب از همه جا بی خبر ، سرخوش از غذای معشوق ، سرزنده از شور عشق ، با اشتهای زیاد آن غذا را می خورد ، طالب پس از چند لقمه می فهمد که چه بلایی بر سرش آوردند ، و با حالی خراب ، در حالی که به درب و دیوار می خورد و گاهی بر زمین می افتاد از خانه زهره بیرون می رود.

طالب از آنجا رفت و خود را به خانه پدر رسانید و باز پدر حکیم آورد و القصه باز هم طالب جان سالم به در برد ، پس از چند روز که طالب حالش بهتر شده بود ، دل شکسته و نحیف و دل آزرده از ستمکاری معشوق ( چرا که طالب می اندیشید زهره هم در جریان موضوع بوده ، چرا که غذای طالب را زهره به او داده بود ) با خود تصمیم گرفت که از آمل برود ، با خود اندیشید از آمل می روم به لاریجان ، به تهران ، شاید به اصفهان ، بلکه این عشق احمقانه از سرم برود ، چرا باید من عاشق دختری از تیره چلاوی بشوم که اینچنین رسوای خاص و عامم کند و سرانجام نیز با دستان خودش جام زهر به من تعارف کند؟!

طالب بیخبر از آمل می رود و کسی از او نشانی نداشت ، زهره از همه جویای طالب می شود ولی هیچ نشانی بدست نمی آورد ( در باب جستجوی زهره در پی طالب اشعار بی نهایت زیبایی وجود دارد که به لهجه مازنی است ) ، از طرفی پس از موضوع مسمومیت طالب ، زهره هم اقدام به خودکشی میکند ولی متوجه شده و جلوگیری می کنند و همین اقدام به خودکشی های زهره موجب می شود که قرار و مدار روسی زهره و قادر نیز به هم بخورد ، سالها گذشت و زهره نشانی از طالب بدست نیاورد و ناگزیر ازدواج کرد .

پس از گذشت سالها ، اندک اندک اخباری از طالب می رسید که طالب به هندوستان رفته و با دختر پادشاه هند ازدواج کرده است و حاصل این ازدواج دو بچه است ، و روزی از روزها خبر مرگ طالب در هند به آمل می رسد و متعاقبا هم خبر به گوش زهره می رسد ، زهره برای شستشوی لباس به لب رودخانه می رود و پس از آن دیگر هیچکس زهره را نمی بیند.

 

88,458 views مشاهده

آهنگ جدید ساقی با صدای مسعود درویش

دسته بندی : آهنگ گیلکی ، مسعود درویش تاریخ : یکشنبه 30 جولای 2017

دانلود آهنگ گیلکی ساقی با صدای مسعود درویش دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ جدید گیلکی با خوانندگی زیبای مسعود درویش به نام ساقی

Download New Song By Masoud Darvish Called Saghi

پخش از : سایت شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

 

آهنگ جدید نامرد دلبر با صدای عارف سهرابی

دسته بندی : عارف سهرابی تاریخ : یکشنبه 30 جولای 2017

dvhlدانلود آهنگ مازندرانی نامرد دلبر با صدای عارف سهرابی دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ جدید مازندرانی با خوانندگی زیبای عارف سهرابی به نام نامرد دلبر

Download New Song By Aref Sohrabi Called Namarde Delbar

پخش از : سایت شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی

4,334 views مشاهده

دانلود آهنگ مازندرانی خیانت با صدای رضا سلیمی دانلود آهنگ با لینک مستقیم

دانلود آهنگ جدید مازندرانی با خواندنگی زیبای رضا سلیمی به نام خیانت

Download New Song By reza salimi Called khianat

پخش از : سایت شمالی موزیک / بروزترین سایت پخش دانلود آهنگهای شمالی